وبلاگ علمی فرهنگی در زمینه ازدواج، طلاق و خانواده

دفتر ازدواج 50 فولادشهر
وبلاگ علمی فرهنگی در زمینه ازدواج، طلاق و خانواده

پیام های کوتاه

شما بگویید آیا خواسته ام نابجا بود ؟

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ

با دنیایی از عشق و علاقه برای بله برون آماده شدم. همه چیز خوب پیش می رفت. روز بله برون به آرایشگاه رفتم و لباس زیبایی را که از قبل تهیه کرده بودم، پوشیدم. مادر و خاله هایم برای شام تدارک مفصل دیده بودند. عمو، عمه، دایی، خاله دعوت داشتند.

پسری که به خواستگاری آمده بود، همه ویژگی ها و معیارهایی که برای مرد آینده ام در نظر داشتم را داشت. احساس می کردم فرهنگ خانواده هایمان به هم نزدیک است. همیشه با اینکه مادرم در مراسم بله برون شام تدارک ببیند و از سایر اقوام دعوت کند،می ترسیدم. می گفتم اگر وصلتی صورت نگیرد فقط روی من اسم می ماند. اعتقادم این هست که این مراسم حرف و حدیث زیاد دارد و وقتی تعداد افراد بیشتر می شود، معمولا به دلیل تعدد نظر اختلافاتی پیش می آید. اما متاسفانه پدر و مادرم به نظر من اهمیت ندادند.

من از قبل به پدر ومادرم گفته بودم که مهریه برایم اهمیتی ندارد اما نتوانسته بودم متقاعدشان کنم. قبل از مراسم بله برون خیلی سخنرانی کردم و گفتم اگر همسر آینده ام، مرد بدی باشد، یک روز هم تحملش نمی کنم، پس مهریه نمی تواند به بقای زندگی من کمک کند. اما خانواده ام در مراسم بله برون، مهریه را بالا اعلام کردند. خانواده داماد هم که مومن بودند و از منابع مالی پسرشان آگاهی داشتند، می گفتن اگر ما مهریه ای بیشتر از وسع پسرمان قبول کنیم، عقد باطل است.

اما خودم روی یک نکته خیلی تاکید داشتم و از زمانی که به سن ازدواج رسیدم، یادم می آید داشتن حق طلاق برایم اهمیت داشت. خانواده داماد باشنیدن مقدار مهریه، گفتن که خواسته دیگر شما چیست؟ من هم نگاهی به پدرم کردم و گفتم، حق طلاق. وقتی این را مطرح کردم، پدر داماد همانجا از صندلی بلند شد و به سمت درخروجی رفت.

به تبعیت از آن سایر اعضا خانواده داماد، هم با عذرخواهی مراسم را ترک کردند. پدرم با رفتن آنها، مهریه ای را که مدام خودش روی آن تاکید داشت را ول کرد و به من گفت: راحت شدی همه چیز خراب شد. من ماندم،با خواسته ام و با کلی تدارکاتی که هزینه کرده بودیم. همیشه این سوال برایم باقی مانده آیا داشتن حق طلاق خواسته نامعقولی است؟ آیا در این دوره زمانه که افراد شناخت شان نسبت بهم کم شده است و تا زیر یک سقف نروند، متوجه نمی شوند، طرف مقابل چه چیزهایی را پنهان کرده است، نمی توانی برای زندگی ات تصمیم بگیری و بدون اینکه آسیب ببینی از زندگی خارج شوی؟ شاید دلیل این خواسته این بود که دوستم به خاطر خیانت شوهرش طلاق می خواست، شوهرش به او گفته بود، اگر مهریه می خواهی باید آنقدر صبر کنی تا موهای سرت مثل دندانهایت سفید شود تا طلاقت بدهم. شکسته عاطفی بدی خوردم نمی دانم چه کار کنم؟

۹۴/۰۷/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
دفتر ازدواج 50 فولادشهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی