چه افرادی عشق ناسالم را تجربه میکنند؟
به گزارش سایت تحلیلی خبری 9صبح؛ شما هم جزو کسانی هستید که مدام پیگیر احوال نامزد یا همسرشان هستند و توقع دارند از ثانیه به ثانیه اوضاعش سر در بیاورند؟ مدام گوشی موبایل دستشان است و با او چت میکنند؟ دکتر نوید نوری، روانشناس در حوزه زوجدرمانی به چنین ارتباطی «عشق ناسالم» میگوید. کسانی که در روابط، شیفتگی کاذب را تجربه میکنند نمیتوانند نقاط ضعف طرف مقابل را ببینند و هیچگاه احساسات خودشان را بروز نمیدهند که یک وقت در ارتباط طرد نشوند. بحث شیفتگی در ارتباط بیشتر بین خانمها مطرح است. دکتر نوید نوری در ادامه میگوید که تفاوت بین شیفتگی و عشق سالم در چیست و ریشه اینکه بسیاری از خانمها وارد چنین فازهایی از ارتباط میشوند، چیست.
افراد شیفته چه شکلیاند؟!
این افراد در ارتباطهایشان واقعیتهای رفتاری، هیجانی و شخصیتی طرف مقابل را نادیده میگیرند. یعنی از یک سری رفتارهای دمدمی مزاجی و عادتهای ناسالم شخصیتی طرف مقابل به سادگی میگذرند. در چنین ارتباطی شیفتگی جای عشق را گرفته است.
فردی که کل زندگیاش با حضور طرف مقابل معنا پیدا میکند شیفتگی کاذب دارد. وقتی فردی عقاید، احساسات و افکار خودش را نادیده میگیرد یک عشق بیتناسب را تجربه میکند. وقتی فردی به دلیل دمدمی مزاج بودن و بی تفاوتی مدام شما را تحقیر میکند ولی با این وجود شما با همه این مسائل کنار میآیید، از کنار این رفتارهای ناپسند میگذرید و احساستان را بیان نمیکنید، یعنی درگیر یک عشق ناسالم هستید. وقتی از 10 کلمهای که بر زبان میآورید 9 کلمه اسم آن فرد است، یعنی شیفته او هستید.
عشق با شیفتگی متفاوت است
یکی از نکاتی که در فرهنگ ما بد جا افتاده، زمانی است که مردم با فردی مواجه میشوند که در طول روز و برخوردهای مختلف فقط و فقط از طرف مقابلش در رابطه صحبت میکند، کسانی که این صحبتها را میشنوند فکر میکنند این خانم در یک رابطه عاشقانه است و این دو نفر عاشق و معشوق هم هستند؛ درصورتیکه این فرد درگیر یک عشق ناسالم است. فرد سالم کسی است که کار، تفریح و روابط متناسبی را تجربه میکند. تنها یکی از اجزای مهم زندگی هر فرد، ارتباط سالم است و به جرات میتوانم بگویم مهمترین بخش زندگی یک فرد هم هست، اما نه تمام زندگیاش.
چه افرادی عشق ناسالم را تجربه میکنند؟
- یکی از دلایلی که این افراد بیش از اندازه به طرف مقابلشان مهر میورزند وجود یک یا دو ویژگی مثبت در طرف مقابل است. آنها تمام مبنای آینده، ارتباط و علاقهشان را با تاکید بر همان یک یا دو ویژگی متمایز پایهریزی میکنند. این ویژگی برای یک نفر تا نفر بعدی متفاوت است. برای بعضیها خوشتیپی، جایگاه اجتماعی بالا، موقعیت شغلی، خانواده و وضعیت مالی ملاک است و درنتیجه با ارزش دادن بیش از اندازه به مثلا جایگاه اجتماعی طرف مقابل، باقی ملاکها برای داشتن یک ارتباط سالم را نادیده میگیرند. وقتی کسی چنین تفکراتی دارد چه اتفاقی برایش میافتد؟ براساس یک یا دو عامل آنقدر به طرف مقابل علاقهمند میشود که ویژگیهای دیگری که امکان دارد آینده ارتباط را به قهقرا ببرد را نادیده میگیرد.
- خانمها گاهی شیفته مردانی میشوند که مطابق با چهارچوب فکری خودشان نیستند و فقط با تکیه به همان عواملی که زمینه شیفتگی را ایجاد کرده فکر میکنند میتوانند با سرویس و خدمات دادن بیش از حد، فرد را به همان شکلی در بیاورند که خودشان میخواهند. یکی از صدماتی که چنین تفکری ایجاد میکند این است که شاید طرف مقابل اصلا علاقهای به تغییر نداشته باشد.
- زنان شیفته دنبال این هستند که خیلی از کارهایی را که دوست داشتهاند و نتوانستهاند انجام دهند فرد دیگری انجام دهد. این افراد خودآگاهی بسیار پایینی دارند؛ چراکه اگر شخصیت خود را میشناختند سعی میکردند خودشان را تغییر دهند و کارهایی را که از طرف مقابل انتظار دارند خودشان انجام دهند.
- یکی دیگر از موارد سنجش افراد شیفته بررسی دوران کودکی آنهاست . اعضای خانواده تاثیرات بسیار مهمی از دوره کودکی تا رشد افراد برعهده دارند. اینکه در بسیاری از خانوادهها نیازهای سایر اعضای خانواده نسبت به نیازهای خود فرد اولویت بالاتری دارد، باعث میشود کودک هیچگاه خودش را اولویت اصلی زندگی در نظر نگیرد. در رویکرد تحلیل رفتار متقابل یا TA در درون همه ما، من کودک، من والد و من بالغ وجود دارد؛ درنتیجه امکان دارد یک خانم در فضای رشد خودش یکی از والدهایی که با آن همانندسازی میکند، مادرش باشد. این مادر اگر بسیار شیفته و خدماترسان به اعضای خانواده باشد ممکن است دختر این خانواده ناخودآگاه همین الگو را در آینده پیاده کند. درنتیجه فرد در ارتباطهای بزرگسالی و بهخصوص در روابط عاطفیاش یک نوار کاست ضبطشده از رفتارها و صحبتهای پدر و مادرش را عینا اجرا میکند.
- خیلی از پدرها و مادرها در دوران کودکی دایما بچهها را در نقش بزرگسالی وارد کردهاند؛ یعنی از همان دوران به کودک گفتهاند تو آدم بزرگی هستی و اجازه کودکی کردن را به فرزندشان ندادهاند. سپردن مسوولیتهای بزرگسالانه به یک کودک صحیح نیست. گاهی در خانوادههایی که پدر یا مادر فوت میکنند، از هم جدا میشوند یا هر دو شاغل هستند؛ فرزند عهدهدار مسوولیت بیشتری میشود. در چنین شرایطی فرزند ناچار است نقش پدر و مادر را برای خواهر و برادرهای دیگر بازی کند. این بچهها یاد میگیرند از همان سنین به دیگر اعضای خانواده سرویس دهند و درنتیجه در رابطه عاطفی هم عموما دچار شیفتگی میشوند چون همیشه مجبور بودهاند نقشی را بازی کنند که از لحاظ سنی با آن تناسب نداشتهاند.
- طبق دیدگاه روان پویشی و روابط موضوعی که توسط خانم ملانی کلاین مطرح شده، ما در آینده با کسی ازدواج میکنیم که آن فرد بدل تصویری از گذشته است که یا به آن تصویر علاقهمند هستیم یا میخواهیم از آن تصویر فرار کنیم. یعنی ممکن است با کسی شبیه پدرمان ازدواج کنیم. این دیدگاه میگوید اگر پدرتان را دوست دارید عاشق فردی میشوید که یک تا دو ویژگی پدر شما را دارد اما وقتی ازدواج میکنید متوجه میشوید فقط همان دو ویژگی بوده و این فرد با پدر شما بسیار متفاوت است. یا حتی ممکن است با پدرتان رابطه خوبی نداشته باشید و عاشق مردی شوید که اصلا شبیه پدرتان نیست اما ویژگیهای منفی بسیار دیگری دارد.
عشق ناسالم چه مشکلاتی را به دنبال دارد؟
- یکی از مشکلاتی که گریبان چنین رابطههایی را میگیرد این است که این خانمها اعتقاد دارند اگر تمامیت خودشان را در یک رابطه عاشقانه خرج کنند، میتوانند طرف مقابل را تغییر یا او را در رابطه نگه دارند.
- مهرورزی بیش از حد دارند تا بتوانند احساس طرف مقابلشان را زیاد کنند یا احساسی متفاوت در آن فرد ایجاد کنند. درواقع با زیر سلطه بردن طرف مقابل سعی دارند رابطهای متفاوت از دیگران را از نظر میزان عشق تجربه کنند.
- وقتی بیش از حد به کسی ابراز احساسات کنید طرف مقابل را وارد یک حوزه رفتاری منفعل میکنید و یک فرد شیفته با چنین برخوردی ناخودآگاه طرف مقابل را از خود دور میکند.
- افراد شیفته با واقعیتهای رابطه عاطفی میانهای ندارند. ازدواج یک انتخاب عاقلانه است، نه یک انتخاب احساسی. افرادی که شیفته هستند براساس ملاکهای احساسی که از دوران کودکی شکل گرفته رابطهشان را جلو میبرند. چه اتفاقی میافتد؟ این افراد در دوران آشنایی و پیش از ازدواج بیشترین خطاها را مرتکب میشوند. یکی از بزرگترین خطاهایشان این است که سوالهای کافی از طرف مقابلشان نمیپرسند و اعتقاد دارند این رابطه را تحت هر شرایطی باید حفظ کنند. یا میترسند فرد دیگری را پیدا نکنند که آنقدر دوستش داشته باشند و مورد پذیرش قرار بگیرند یا این فرصت را بهترین میدانند. گاهی هم اصلا نمیدانند چه سوالی بپرسند. حتی گاهی میترسند اگر احساسشان را مستقیم بیان کنند این رابطه قطع شود.
- خیلی زود با الگوها، ارزشها و رفتارهای فرد مقابل سازش پیدا میکنند. برای خوشحالی طرف مقابل از خوشحالی خودشان میگذرند. سعی میکنند با خانواده ارتباط را کم کنند و در جمعهایی حضور پیدا کنند که طرف مقابل دوست دارد. هیچوقت احساسات خودشان را بروز نمیدهند. مثلا وقتی به آنها میگوییم این شخص پرخاشگر است، سریع دلیلتراشی میکنند که نه، به این خاطر است که کودکی سختی را گذرانده یا وقتی میشنوند طرف مقابل معتاد است میگویند نه، تفننی مصرف میکند.
چطور گرفتار چنین روابطی نشویم؟
- در ارتباطهای پیش از ازدواج حتما سوالهایی در زمینه تفاهمها و تفاوتها بپرسید.
- اگر مشکلاتی از کودکی داریم برای درمان به متخصص مراجعه کنیم.
- گاهی کارهایی را که قبلا برای انجام دادنش وابسته به دیگران بودید به تنهایی انجام دهید.
- سعی کنید برای یک انتخاب سالم در کنار نقاط قوت افراد، نقطهضعفهایشان را هم در نظر بگیرید.